خیلی وقته که دیگه حوصله هیچیو ندارم.یه چیزی تو وجودمه به اسم دیو تنبلی!!!عین بختک قفلم کرده.هی میخوام سرکوبش کنم نمیشه که نمیشه.این برنامه منه:
ظهر ساعت 12 از خواب بیدار میشم.تا 12:30 تو تختم وول میخورم.12:30 بلند میشم گلاب به روتون میرم دسشویی.10 دقیقه اون تو چرت میزنم بعد میامم بیرون.میرم سر یخچال یه لیوان شیر میزنم تا روشن بشم.بعد میرم سراغ کامپیوتر روشنش میکنم.حالا دانلود...
دانلود که تموم میشه میرم گوهردشت.(همزمان تو یاهو هم آن میشم)به وبلاگ ها سر میزنم میبینم همشون تیریپ غم برداشتن.حالم گرفته میشه میرم وبلاگ خودم.نظرات رو میخونم و عین خر(ببخشید)عین چیز خوشحال میشم چون دوستان فراموشم نمیکنن.
تلفن زنگ میخوره(موبایلم)تا زنگ میخوره میفهمم کیه.
جواب میدم:
-بله؟
-سلام عزیزم.
-سلام.هان؟
-هان چیه میلاد؟
-خوب بله؟
-آهان بهتر شد؟خوبی؟
-هوووووم؟(هر روز همینم بیحوصله الانم خمیازه میکشم)
-میگم خوبی؟
-آره کار داری؟ -وااااااااااااااا!!!
-چی شد؟ -یعنی چی کار داری؟
-هیچی خب دیگه خوشحال شدی صدامو شنیدی.
-خیلی لوووووووووسی میلاد.
-حال ندارم خدافظ.
-باشه دیگه(هرروز اینارو میگه)اصلانم دیگه زنگ نمیزنم باهاتم کاری ندارم.خدافظ.
به سرم میزنه برم استخر.زنگ میزنم به دوستام مثلا یکیش همین احسان:
(آقای راننده آقای راننده یالا بزن تو دنده)پیشوازه خط احسانه!!!
-بله؟
-سلام چطوری؟
-سلام داداش فدات جانم؟(خب شاید یکی بخواد حالتو بپرسه با این جانمی که تو میگی خب طرف پشیمون میشه!!!)
-کجایی؟
-داداش من برج میلادم.(لازم به ذکر که احسان کاملا آدم خالی بندیه طوری که اگه بگه الان روزه میگم شبه!)
-اونجا چیکار میکنی؟
-داداش اومدم با داداشم رستورانشو اجاره کنم.
-آهان!احسان کم خالی ببند زمین ترک میخوره!
-جون تو راست میگم.
-جون من مگه کشکه الکی قسمش میدی؟
-نه داداش.حالا چی کار داشتی؟
-هیچی گفتم اگه پایه باشی بریم استخر.
-(خودشو میزنه به ناراحتی که مثلا من ناراحت نشم)میلاد داداش خدایی دلم میخواد بیام ولی نمیشه.وایسا فردا میریم.
-نه دیکه بیخیال.کاری نداری؟ -نه داداش شرمنده ها.
-اشکال نداره.خدافظ.
-خدافظ داداش.
(بشمارید ببینید چنتا داداش میگه آدم قاطی میکنه!!!!)
گوشی رو میندازم کنار میرم میشینم جلو کامپیوتر.بازی میکنم.(دیوونه بازی هستم نه بازی های سطح پایین ها مثلا
call of duty,assassin's creed)4ساعت بازی میکنم.بعد میرم دوباره سر یخچال.از اونجا که من هیچوقت واسه نهار سر میز نمیرم(بخاطر بازی)مجبورم سوسیس کالباس یا شکلات بخورم!!!
خلاصه شکمم رو با اینجور چیزا پر میکنم بعد میرم سراغ گیتارم.شروع میکنم زدن 5دقیقه نگذشته خسته میشم و آقا دیوه میگه برو ولوو شو رو تخت!منم اطاعت میکنم و میرم دراز میکشم پتو رو تا بالای سرم میکشم و میچسبم به رادیاتور و خواب.
ساعت 8 بیدار میشم.میبینم خیلی کسلم.پا میشم میرم حموم.1ساعت هم زیر دوش خوابم میبره.
خلاصه میام بیرون.حالا وقته فرم دادان به موهامه!
سشوار.اتو.گریس.روغن.تف.چسب.تافت و...
بعدش میبینم اونی که میخواستم نشد.میرم موهامو میشورم میام سشوار میکشم.تا میام شروع کنم به حالت دادن موهام میبینم ساعت 10 10:30 شده.بیخیال بیرون رفتن میشم.دوباره میرم پای کامپیوتر.چت و آهنگ و بازی و وبلاگ نویسی و وبلاگ خوندن تا ساعت 3 شب(یعنی 3 صبح)
دیگه یواش یواش حس میکنم دارم بیهوش میشم.میرم میخوابم و دوباره روز از نو روزی از نو!
نه حس کار دارم نه درس خوندن.همچنان منتظر دفترچه کاردانی هستم.یه سری میگن اومده و تموم شده یه سری هم میگن نیومده.سایت سازمان سنجش که میرم چیزی ننوشته.موندم معطل!!!
یه پامم دمه پادگانه یه پام دمه دانشگاه.موندم برم سراغ کدومشون.
(لازم به ذکر که درصد سربازی رفتن کمتره.مگه بیکارم برم سربازی.میخوام بشم فراری مثل مایکل اسکافیلد!!!!)
ببخشید سرتونو درد آوردما!
226162 بازدید
74 بازدید امروز
24 بازدید دیروز
287 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian