×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

قروقاطی

× a target=blank href=http://www.parseshop.biz/market.aspx?rgm=mr.milad&p_id=2224image border=0 title=ست تاپ شلوارک پولک دوزی src=http://www.parseshop.biz/images/banners/2224.gif/a
×

آدرس وبلاگ من

milad-zartosht.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/broken hart

?????? ???? ?????? ???? ???? ?????? ??? ??? ????? ??????

زندگی رویا(قسمت پنجم)

خیلی وقت بود رویا نخندیده بود.دوست نداشت خنده اش رو قطع کنه اما باید این کارو میکرد.میترسید خودشو مادرشو بیکار کنه.

رکسانا هنوز داشت میخندید.رویا هم خنده اش رو قطع کرده بود و لبخند میزد.

رکسانا با خنده گفت:دیگه نگی خانم ها مگه من چند سالمه؟

رویا گفت نمیدونم!

شدت خنده ی رکسانا بیشتر شد و ادامه داد:حدس بزن.

رویا سعی کرد جواب درست بده و گفت:21.21 سالتونه!

رکسانا خنده اش قطع شد و طوری رویا رو نگاه کرد که انگار رویا قتل کرده!!!

رویا ترسید.رکسانا خیلی جدی گفت:کجای من 20 ساله میخوره؟من 17 سالمه.

رویا تعجب کرد.رکسانا چطور میتونست 17 ساله باشه؟

رویا پرسید:ابروهات...ابروهاتونو...

رکسانا حرفشو قطع کرد و گفت:اره چون ابروهامو تتو کردم سنم رو بالا نشون میده.

رویا نمیدونست تتو یعنی چی اما از ظاهر رکسانا خوشش نمیومد.

رویا پرسید:تتو یعنی چی؟

رکسانا بازم خندید و گفت:مثل خال کوبیه.ابروهامو تیغ زدم بعد به جاش ابرو نقاشی کردم.

رویا تعجب کرده بود!!!چطور پدر مادر رکسانا اجازه این کارو دادند؟

رویا یه جورایی به لباسای رویا حسودی میکرد.رویا جز دو دست لباس لباس دیگه ای نداشت.

رکسانا رویا رو از تو فکر در آورد و گفت:گفتم بیای تو اتاقم تا یکمی با هم حرف بزنیم.

رویا تردید داشت.گفت:من کار دارم باید به کارام برسم.

رکسانا پرسید:کجا هارو باید تمیز کنی؟

رویا گفت:آشپزخونه و اتاق شما رو.

رکسانا گفت:بی خیال مامان که امشب خونه نیست بابامم خارجه.لازم نیست تمیز کنی.

رویا گفت:اما من برای کار کردن پول میگیرم نه برای حرف زدن.

این حرف رویا خیلی جدی بود.رکسانا هم چیزی نگفت و فقط سر تکون داد.

رویا از پله ها پایین رفت و به سمت آشپزخونه راه افتاد.دید مادرش اونجاست.مادر برگشت رویا رو نگاه کرد و دوباره مشغول کار شد.داشت غذا درست میکرد.همونطور که مشغول کار بود از رویا پرسید:رویا کجا بودی؟

رویا:طبقه بالا.

مادر با تعجب:طبقه بالا؟!

رویا:آره رفتم از دختر صاحب خونه بپرسم باید اتاقش تمیز شه یا نه.

رویا ناگهان از اینکه دروغ گفت ناراحت شد.نمیدونست چرا و به چه دلیل دروغ گفته.مادر سرش رو تکون داد و گفت:خیلی خب برو ظرفارو بشور.

رویا کمی سر جاش مکث کرد و بعد رفت سر کارش.

30 دیقه ای کارش طول کشید.کارش که تموم شد دستای ظریفشو خشک کرد و به سمت پله ها رفت.

مادر داشت توی حیاط خونه ی رکسانا اینا که بیشتر شبیه به یه باغ بود درخت هارو آب میداد.

رویا از پله ها بالا رفت.به انتهای راهرو راه افتاد و به جلوی در اتاق رکسانا رسید.یه نفس عمیق کشید و در زد.

رکسانا:بله؟

رویا:اومدم اتاقتونو تمیز کنم.

رکسانا:بیا تو.

رویا دستگیره در رو گرفت و چرخوند.در باز شد.رکسانا روی تختش لم داده بود.

رویا جلوی در ایستاد و از رکسانا پرسید:اجازه هست؟

رکسانا گفت:په نه په اجازه نیست غایبه!!!بعد با صدای بلند خندید.

رویا همونطور ایستاده بود و رکسانا رو تماشا میکرد.

رکسانا با حرص گفت:د بیا دیگه.

رویا وارد اتاق شد و گفت:از کجا شروع کنم؟رکسانا گفت از هیچ جا!

رویا پرسید:از هیچ جا؟

رکسانا یه آهی کشید و سرشو تکون داد و گفت:آره بابا از هیچ جا.اینجا تمیزه.

رکسانا راست میگفت اتاقش تمیز بود.

رکسانا ادامه داد:(بیا میخوام باهات حرف بزنم بیا بشین)و به صندلی کنار تختش اشاره کرد.

رویا به طرف صندلی رفت و روش نشست و منتظر بود رکسانا حرفشو شروع کنه.

رکسانا بی مقدمه گفت:درس میخونی؟

رویا از این سوال ناراحت شد و با ناراحتی گفت:نه چطور؟

رکسانا گفت:خوش بحالت.من از درس حالم به هم میخوره!

رویا تعجب کرد!رکسانا چطور میتونست با این وضع مالی و امکاناتی که داشت از درس متنفر باشه و نخواد درس بخونه؟!

رویا پرسید:چرا بدت میاد؟شما که واسه درس خوندن چیزی کم و کسر نداری.

رکسانا گفت:چیه بابا درس.آدم حوصله اش سر میره تو راحتی بخدا.

رویا گفت:به نظرت من با وجود برادر ها و بابای معتادم و کار کردن تو خونه های مردم راحتم؟

رویا ناخواسته اینارو گفت و ناگهان جلوی دهنشو گرفت.اون نباید این حرفارو میزد.چرا گفت!

از اینکه رازشو گفته بود ناراحت بود.یک قطره اشک روی گونه سفیدش راه افتاد.

رکسانا ناراحت شد و از روی تخت بلند شد و جلوی رویا زانو زد و اشکشو پاک کرد و گفت:متاسفم.نمیخواستم...

رویا حرفشو قطع کرد و گفت:قول بده به کسی چیزی نگی.

رکسانا هم دستشو رو قلبش گذاشت و گفت:قول قول.و در همون حالت رویا رو بغل کرد.

رویا باورش نمیشد صاحب خونه بغلش کنه.اون فقط یه خدمتکار بود.

رویا گفت:رکسانا این کارو نکن.من خدمتکارتونم.

رکسانا سرش رو از روی شونه رویا برداشت و رویا رو تماشا کرد.

رویا چی میدید؟!صورت رکسانا خیس اشک بود.رویا تعجب کرده بود و با خودش میگفت:این چرا گریه میکنه؟!

رکسانا با گریه گفت:رویا من تو این سه روزی که میاید خونمون همش دوست داشتم بیام و باهات حرف بزنم اما خجالت میکشیدم و از طبقه سوم نگاهت میکردم.

رویا گفت:از من؟از من خجالت میکشیدی؟

رکسانا گریه اش کمتر شده بود.با هق هق گفت:آره من میخوام خواهرم باشی!

رویا اینو که شنید یاد نرگس افتاد و بغض کرد.پرسید: خواهرت؟

رکسانا گفت آره من نه خواهر دارم نه برادر.تکم و تنهام.دلم هر روز میگیره دوست دارم یه خواهر داشته باشم.

رویا دستای رکسانا رو گرفت و گفت باشه اما کسی نفهمه چون من کارمو از دست میدم.رویا برای بار دوم قول داد.

رویا ادامه داد:از چی دلت میگیره؟

رکسانا گفت:بابای من و بهاره تو یه شرکت کار میکنن...

رویا حرف رکسانا رو قطع کرد و گفت:بهاره خانم مادرتو میگی؟

رکسانا آه کشید و گفت:اون مادر من نیست.زن بابامه...

پایان قسمت پنجم

به قلم:میلاد

جمعه 13 آبان 1390 - 9:29:12 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://avayeshab.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 15 آبان 1390   4:41:37 PM

درود

واقعا قلم زیبا و شیوایی دارید تا

اینجا تمام وبلاگتون رو دنبال کردم و لذت بردم

امیدوارم همچنان به کارتون ادامه بدبد

موفق باشید

http://kumeh.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 13 آبان 1390   9:36:53 PM

غیبت داشتی میلاد جان  خیلی خوب داری پیش میری مطمینم موفق میشی بعداز نوشتن هر قسمت خودت اونو بارها وبارها بخون با دید یکنفره دیگه بخون ارتباطت رو بلحاظ اینکه نوشته ی خودته باهاش قطع کن وبخون بعنوان وبا دید یک منتقد بخون شک نداشته باش که اگر این فاکتورها رو رعایت کنی لحظه به لحظه کارت بهتر میشه.پیروز باشی و.............سپاس

آخرین مطالب


دلم تنگ شده


خرید را با ما تجربه کنید


عید و چهارشنبه سوری


چرا اینجوریه؟!


رزم رستم و جومونگ!


فیلم هالیوودی با دوبله فارسی و تدوین اسلامی


دوتایی ها


کره جغرافیایی


مادر


سرباز بلک برن


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

226134 بازدید

46 بازدید امروز

24 بازدید دیروز

259 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements