×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

قروقاطی

× a target=blank href=http://www.parseshop.biz/market.aspx?rgm=mr.milad&p_id=2224image border=0 title=ست تاپ شلوارک پولک دوزی src=http://www.parseshop.biz/images/banners/2224.gif/a
×

آدرس وبلاگ من

milad-zartosht.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/broken hart

?????? ???? ?????? ???? ???? ?????? ??? ??? ????? ??????

!!!!خوندن این داستان برای افراد ترسو جیزه

بادی موذی های هوی کنان وزید و شاخه های نازک جنگل تاریک را به لرزه در آورد.

 

خون آشام از باران قیرگون وحشت داشت.

نگاهی به آسمان ابر آلود انداخت.ناگهان رعد و برق وحشتناکی آسمان تاریک را لرزاند.

 

برق خشمگین در آسمان همچون شمشیری بر فرق سیا جنگل تابید.همه جا تاریک بود.تاریک و وهم آلود...

چشم خون آشام جایی را نمیدید.با هر قدمی که بر میداشت هیکل خون آلودش به درختان سیاه و تاریک میخورد و دردی سوزنده تمام وجود خون آلودش را فرا میگرفت.اما او باید میرفت.

تمام هستی خون آلودش بستگی به این رفتن داشت.

جنگل همچنان تاریک و سیاه بود.ماه پشت پنجه سیاه ابر های خشمگین پنهان شده بود.باد و طوفان همچون نفس های اژدهای هزار سر از هر سو میوزید.آه!

چقدر از این باد وحشت داشت!روزی را به یاد آورد که به عنوان رئیس بزرگ گروه خون آشامان جنگل سیاه انتخاب شد.

چه روز بزرگی بود آن روز!آن روز بزرگ وسیاه!

 
 

پنجه هایش را به سوی آسمان سیاه بلند کرد و گفت:(جاودان باد گنداب سرخ خون!مرگ بر دشمن خون آشام)

 

در این دهلیز تفکر غوطه ور بود که دست انسانی به سویش آمد و او را از میان پوست سرش جدا کرد.ناباورانه از جنگل تاریک جدا شد و دست و پاهایش را تکان داد.

نه!

خواهش و التماس بی فایده بود.

 

انسان بیرحمانه او را میان ناخن هایش فشرد و قاه قاه خنده اش در دالان سیاه گوشش طنین انداخت:(بالاخره گیرت آوردم)

 

و باز خندید و خواند:(کشتم شپش شپش کش شش پا را!!!!!!)

 

بدین گونه دنیا جلوی چشمانش تیره و تار شد.میان ناخن های خنجر گونه انسان به دو نیم شد و برای همیشه از دنیا رفت...

سه شنبه 4 بهمن 1390 - 1:33:27 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://milad-zartosht.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 10 بهمن 1390   10:17:05 PM

یادش بخیر داداش پوریا.اون عکسی که ازم گذاشتی واسه پارسال تابستونه رفته بودیم شمال!!!!

http://alimor.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 10 بهمن 1390   10:31:16 AM

سلام داداش میلاد

دیدی برگشتی

این سایت لامصب نمی دونم چی داره که به این راحتی نمیشه ازش دل کند

آقا این داستانت رو که خوندم مو به تنم سیخ شد عجب داستانی بود

http://milad-zartosht.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 9 بهمن 1390   11:58:47 PM

دوستای گلم من چنتا از نظرات که خدافظی بودنو پاک کردم مطلب خدافظیمم پاک کردم.امیدوارم دیگه حرفی از رفتن نباشه.

این بک گراندم تقدیم میکنم به داداش پوریا که برگشته.

http://jlali.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 4 بهمن 1390   11:10:30 PM

چه جالب

http://sourena.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 4 بهمن 1390   12:40:39 PM

من می دونم دیگه امشب خوابم نمی بره 

http://milid.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 4 بهمن 1390   12:36:56 PM

درود بر شما خیلی جالب بود موفق باشید

http://asalbanoo.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 4 بهمن 1390   11:52:56 AM

http://asalbanoo.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 4 بهمن 1390   11:38:26 AM

jaleb bud dadasham  

آخرین مطالب


دلم تنگ شده


خرید را با ما تجربه کنید


عید و چهارشنبه سوری


چرا اینجوریه؟!


رزم رستم و جومونگ!


فیلم هالیوودی با دوبله فارسی و تدوین اسلامی


دوتایی ها


کره جغرافیایی


مادر


سرباز بلک برن


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

226161 بازدید

73 بازدید امروز

24 بازدید دیروز

286 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements